اتانازاتاناز، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

نفس مامان لیلا

خونواده طلایی اتاناز

1392/6/27 14:06
نویسنده : لیلا
292 بازدید
اشتراک گذاری

سلام اتاناز عزیزم

خیلی وقته دلم میخواست وب باز کنم و بتونم حرفای دلم بهت بگم فقط میخام بدونی که تو دنیا باارزشترین و مهمترین موجود زندگیمی و من همیشه شرمنده ام از اینکه نتونستم هیچوقت بهت مادری کنم شاید لایق تو نبودم و بخاطر همین خدا این موهبت به مامان جون نصیب کرد  یا شاید هم مصلحت خدا این بوده ولی عزیزم بدون که از دست من خارج بود و واقعا ......... بگذریم ازت خواهش میکنم هیچوقت نه تو بپرس نه من و اجازه بده تا آخر عمر این موضوع باز نشه ولی بدون که  همیشه تو ذهنمه که وقتی بزرگ شدی بتونم جبران کنم .

عزیز دلم میخام یکم از خونوادت واثت بنویسم البته چیزایی که خودت میدونی .خونواده یه نعمت بزرگیه که شکر خدا تو ازش برخورداری. تو یه خونواده داری که خیلی دوست دارند.

بابا رشید یا همون بابا جون که آرزو میکنم خدا اینقدر بهش عمر و سلامتی بده که خودت بزرگ شی و از دستاش ببوسی و از دریای وجودش بهره مند بشی و بهش افتخار کنی و مطمعنم که الان هم عاشقشی و وقتی بزرگ شدی و درک کردی که چقدر واثت زحمت کشیده عاشقتر هم میشی .

بابا اسماعیل یا همون اشو بابا  که خیلی دوست داره و بزرگترین غم زندگیش دوریه توئه هیچ میدونی هیشکی تا حالا اشک اونو ندیده بود ولی بخاطر تو اونققققققققدر اشک ریخته....

یه عمه داری ماهه ( ماه میگما ) البته نامردیه بگم عمه چون اون هم جای خواهر نداشتت و هم جای مامان دورت وخلاصه بیشتر از اینارو واثت پر کرده عمه ای که طاقت یه لحظه ناراحتیت نداره یادمه کوچیک که بودی یه بار بد جور گریه میکردی اولدوز جونم تحمل نکرد و زد زیر گریه نمیدونستم اونو ساکت کنم یا تو رو ( یبوست داشتی ) اونقدر بتو محبت داره که من واقعا مدیونشم .

یه خاله داری که جونش واثت در میره یادمه موقع بدنیا آوردن طلا جون بخاطر مشکل من خیلی زجر کشید و در واقع از اونجایی که  قربونش برم خیلی عاطفیه مثل اینکه زندگی اون داشت از هم میپاشید خلاصه لذت بدنیا آوردن دخترش براش زهر مار شد که من از همین جا بهش میگم بببببببببببخش .

مامان شهناز یا همون مامان جون که بهترین مامان بزرگ دنیاست واقعا یه فرشتست عزیزیم میدونی خیلی زحمت تو رو کشیده نکنه یه وقت یادت بره ها نکنه یه وقت باعث ناراحتیش بشی ها واقعا خیلی دوست داره تو هم خیلی وابستشی . .. مامان شهناز بخاطر همه چیز ازت ممنونیم .

مامان آمنه که همیشه خلوتی واثت گریه کرده که نکنه من ناراحت بشم همیشه به فکرته و اونقدر دوست داره که حد نداره .

عمو ایواز یا همون عمو  جون که جونش به جون تو بسته شده و نمیتونه ازت دل بکنه اگه بدونی چقدر دوست داره یادمه کوچیک که بودی دقیقا یه روزه بودی که از ذوق بدنیا اومدنت نمیدونست چیکار کنه و پات کرده بود تو دهنشخوشمزه.....

دایی رضا و دایی حجت که تو این ٦ سال مشقت آوردن و بردن تورا بدوش کشیدن و تا لب تر کردم تو رو بهم رسوندن عزیزم واقعا دوست دارن. البته دایی حجت خیلی زحمت تورو کشیده که من ازش ممنونم .

اتاناز عزیزم اول از همه خدا رو شکر کن که تو رو اینقدر زیبا ، دوست داشتنی و سالم آفرید و بعدش هم قدر داشته هات بدون قدر خونوادت بدون و همیشه به مصلحت خدا راضی باش .

خدا تو رو خیلی دوست داره و اینو بهت اینجوری ثابت میکنم که خدا به هرکی یه مامان داده بتو٣ تا به همه ١ بابا داده بتو ٣ تا که جونشون واثت در میره عزیزم شکره خدا یادت نره ... 

ا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)