اولین سفر
سلام عزیز دلم الهی مامان فدات بشه اگه بدونی چقدر ذوق دارم امروز پر انرژیتر از هر روز دیگه اومدم سر کار ، چون قراره برای اولین بار باهم دیگه بریم مسافرت ( مشهد ) قول میدم که خیلی بهت خوش میگذره چون با همه اونایی که خیلی دوسشون داری میریم ( خاله جون ، عطا ، عمو یوسف ، مامان آمنه ، بابا بزرگ و وروجک شلوغ علیسان خان ) اگه بدونی این وروجک چقدر دوستت داره روزی نیست که دلتنگیت نکنه خلاصه من کلافه کرده خیلی وقتا میبینم بغض کرده و یهو میزنه زیر گریه میگم چی شده میگه دلم واثه آتاناز تنگ شده قربببببببببببون خدا برم که بین دوتاتون این همه محبت گذاشته و من دیگه غصه نمیخورم از اینکه تو داداش یا آبجی نداری و خیالم راحته که شما حتی وقتی که بزرگ شدین مراقب همین و هوای همدیگه رو مثل الان خواهین داشت .
آتانازم ، گلم ، نفسم خیلی عاشقتم خیلی بیقرارتم دیوونه وار دوست دارم و از خدا ممنونم که تورو بهم داده تو همیشه باعث افتخار باعث غروره منی کاش حالا اینجا بودی تا میخوردمت البته فردا تا یک هفته بوسه بارانت میکنم نکنه خسته بشی ها میخورمت پیشی نازه من ...
خدایا بخاطر اتاناز ازت ممنونم خیلی دوست دارم ممنونم که این فرشته رو بهم دادی هر چند همیشه با من نیست ولی به اینم راضیم شکر شکر شکرشکرررررررررررررررررررر