اتانازاتاناز، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

نفس مامان لیلا

دلتنگی

  سلام خانوم خانوما خوبی کاش میدونستی چقدر دلم واثت تنگ شده  آخه تا کی باید سکوت کنم . میدونی چقدر دلتنگ حرفات ، دردودل هات ، وابستگیهات ، خنده هات ، ماکارونیهات ، پاسور بازی کردنهامون ، بازار رفتن هامون ، خرید کردن هامون ، دعوا کردنهامون ، و هزار ان خاطرات دیگه که عمرآ از ذهنم پاک نمیشه شدم . کاش میدونستی چقدر بخاطر تو اشک ریختم . هیچ میدونی به همه چی عادت کردم حتی دوری پاره تنم  ولی به دوریه تو هنوز عادت نکردم و نمیتونم بکنم . دقیقا همون قدر که واثه آتاناز دلتنگ شدم  همونقدر هم دلتنگ تو شدم . بعضی موقع ها احساس میکنم نزدیکترین و عزیزترین کسم از دست دادم تا حالا نتونستم به هیچ کس ...
19 آذر 1392

اولین سفر

سلام عزیز دلم الهی مامان فدات بشه اگه بدونی چقدر ذوق دارم امروز پر انرژیتر از هر روز دیگه اومدم سر کار ، چون قراره برای اولین بار باهم دیگه بریم مسافرت ( مشهد ) قول میدم که خیلی بهت خوش میگذره چون با همه اونایی که خیلی دوسشون داری میریم ( خاله جون ، عطا ، عمو یوسف ، مامان آمنه ، بابا بزرگ و وروجک شلوغ علیسان خان ) اگه بدونی این وروجک چقدر دوستت داره روزی نیست که دلتنگیت نکنه خلاصه من کلافه کرده خیلی وقتا میبینم بغض کرده و یهو میزنه زیر گریه میگم چی شده میگه دلم واثه آتاناز تنگ شده قربببببببببببون خدا برم که بین دوتاتون این همه محبت گذاشته و من دیگه غصه نمیخورم از اینکه تو داداش یا آبجی نداری و خیالم راحته که شما حتی وقتی که بزرگ شدین مراقب...
17 آذر 1392

همه وجودم تویی ...

    شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟ چه بگویم با تو ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست چه بگویم با تو ؟ که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دست سخت در سینه به تنگ آمده بود   به انتهای بودنم رسیده ام اما اشک نمیریزم پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند...!!     سلام عزیزم خوبی نازه من..  الهی مامان فدای تو بشه که این روزا خیلی دلم هوات کرده . دیروز عصر بعده اینکه باهات صحبت کردم با اینکه گفتی داری میری استخر ولی حس کردم صدات یه جورایی گرفته واثه همین خیلی دلم گرفت و یه لحظه آرزو کردم کاش پیشت بودم ، گاهاً با ...
4 آذر 1392

ماه محرم

  یا امام حسین خودت میدونی همیشه و همه دعاهام توش آتانازه ازت میخام دخترم همیشه خندون باشه ، تنش همیشه سالم باشه .  آتاناز جونم یادمه اکثراً تاسوعا و عاشورا M ( شهر پدریت )بودم اونجا واقعا خیلی حس خوبی به آدم دست میده انگار ماه محرم واقعی همونجاست ، عزیزم یادمه با مامان جون و اولدوز جون میرفتیم یکی از مسجداش که اسمش یادم نیست سیب زمینی نذری میخوردیم خیلی میچسبید اگه رفتی حتمابخور .  عزیزم من که عاشق غذای نذری هستم پس یه لقمه هم جای من بخور .الهی من فدای تو بشم بوس بوس بوس بوس بوس ...
21 آبان 1392

..... عزیزم.....

آتانازم: گاه می اندیشم چندان مهم نیست که از دنیا چه داشته باشم همین مرا بس که شامل لطف ایزدم و تو را دارم که زلالتر از بارانی عروسک قشنگم دوستت دارم   ...
12 آبان 1392

اولین هدیه دختر نازم به مامان لیلا

  خدا نقاشیت کرد و به دیوار تماشا زد . خدا رنگ تو را روی تمام دیدنیها زد . گلم از بابت کادوی قشنگی که واثم گرفتی ممنون ، اگه بدونی چقدر بهم اومد و اگه بدونی چقدر شادم کردی. کادو تولد ( شال سبز ). خدایا شکرت بخاطر همه وقتایی که بهمون رحم کردی با اینکه شاید لایق رحمتت نبودیم .                                                 
11 آبان 1392

تولد مامان لیلا

ـسالگرد حدوث بوجود آمدن موجودی عجیب (من) گرامی باد ********* ــ حادثه هیچ وقت خبر نمی کند و من ٣٢سال پیش اتفاق افتادم...   ٨ آبان به عبارتی و روایتی تولد من است ... روايتي كه بس سري دراز دارد... هرچه باشد باعث می شود سال برای ما بارها تکرار شود . وامروز بهانه ي تكرارم ،منم... تكراري كه از خدا ميخواهم سال بعد همين موقع برايم زيباترين تكرار باشد... تكراري كه از پس آن برايم رشد معنوي و بلوغ فكري به ارمغان بيآورد.... تكراري كه اجرش برايم مني آگاه تر و درست تر باشد... و در آخر تكراري كه پشت جمله هايم خدارا شكر باشد... عشق من ، ملوسکم امروز تولد مامانته نمیخوای تبریک بگی پس منم میخورمت...   آتانازم خیلی دو...
8 آبان 1392

روز کودک

سلام گلم امروز روز کودکه و من خیلی دلم واثت تنگ شده ای کاش حداقل تو یه شهر بودیم تا میتونستم بیام و ببینمت اگه بدونی دوریت واثم چقدر سخته و سختر از اون اینکه بزور بخوای فیلم بازی کنی و خودت بیخیال جلوه بدی که یه وقت نکنه یکی دلش واثت بسوزه .  البته واثه تو هم خیلی فیلم بازی میکنم  ها ... مثلا موقع حرف زدن سعی میکنم شاد صحبت کنم که یه وقت دلت نگیره و بتونی ازم انرژی بگیری ولی گلم اینو بدون که همیشه وقتی پیش توام شادم و فقط پیش تو از ته دل میخندم . آتانازم میدونم که تو هیچوقت نتونستی کودکی رو حس کنی چون بزرگترات ناخواسته باعث شدن از ١ سالگیت تا حالا بجای بیخیالی کودکانه ، بیوفتی تو استرس و مشکلات بزرگترا و همه...
16 مهر 1392